این داستان را از استاد مصطفی بی آزار شنیدم .
استادی فاضل بود و ادبیات درس می داد و مردی مودب و آرام و خوش محضر بود . با پدرم- در یکی از دورانهای تبعیدو زندانش- در محل تیپ 2 زرهی که تبدیل به زندان شده بود، زندانی بود . فرمانده این تیپ سرلشگر تیمور بختیار بود که در زمان اعلام حکومت نظامی، بعد از 28 مرداد 32 فرماندار نظامی تهران هم شده بود و محل استقرار تیپ تحت امرش را به زندان تبدیل کرده بود . از پدرم شنیدم وقتی مقرر شد عده ای از زندانیان این زندان به جزیره خارک تبعید شوند و مشخص شد نام استاد بی آزار در فهرست تبعیدیها نیست، استاد به گریه افتاد که چرا همراه دوستانش تبعید نمی شود . حال آنکه همه می دانستند جزیره خارک چگونه جایی بود .
گفته می شد تبعیدی ها را به آنجا می فرستند تا بی سر و صدا از گرما و بیماری بمیرند و استاد بی ازار از اینکه در چنین سفری به چنان جایی با دوستانش همسفر نیست ناراحت بود و گریه می کرد . اینگونه خلقیات و روحیات در ایران، خوشبختانه کم نبود و کم نیست . بگذریم . مرحوم بی آزار می گفت : در رشت (خود استاد هم گیلک بود) مردی در خیابان به صدای بلند به شاه دشنام های رکیک می داد .فحشها و دشنام هایی که نه فقط به شخص شاه بلکه به بستگان و افراد خانواده او هم مربوط می شد .پاسبان (یا آنگونه که در آن زمان گفته می شد: آجان یا آژان یا آجدان)، یقه اش را گرفت که "چه غلطی می کنی؟ ". جواب داد: "من به شاه سوئد فحش می دهم" .
پاسبان رهایش کرد و به راه خود رفت اما پس از طی فاصله کوتاهی برگشت و مچ مرد فحاش را گرفت و در حالی که او را می کشید گفت: "بیا برویم مردکه ضد سلطنت، اینهایی که تو می گویی به شاه سوئد نمی چسبد"!! قضاوت نوع اول در مورد توهین و نفرین را می توان قضاوت عینی یا Objective نامید و نوع دوم ذهنی یا Subjective است . در حقوق جزا باید قضاوتها از نوع اول باشد. اگر قضاوت نوع دوم در دادگاههای کیفری متداول شود بسیار خطرناک خواهد بود . والله اعلم دو نوع قضاوت عینی و ذهنی (2)
دوم این داستان را از استاد مصطفی بی آزار شنیدم . استادی فاضل بود و ادبیات درس می داد و مردی مودب و آرام و خوش محضر بود .
با پدرم- در یکی از دورانهای تبعیدو زندانش- در محل تیپ 2 زرهی که تبدیل به زندان شده بود، زندانی بود . فرمانده این تیپ سرلشگر تیمور بختیار بود که در زمان اعلام حکومت نظامی، بعد از 28 مرداد 32 فرماندار نظامی تهران هم شده بود و محل استقرار تیپ تحت امرش را به زندان تبدیل کرده بود . از پدرم شنیدم وقتی مقرر شد عده ای از زندانیان این زندان به جزیره خارک تبعید شوند و مشخص شد نام استاد بی آزار در فهرست تبعیدیها نیست، استاد به گریه افتاد که چرا همراه دوستانش تبعید نمی شود . حال آنکه همه می دانستند جزیره خارک چگونه جایی بود . گفته می شد تبعیدی ها را به آنجا می فرستند تا بی سر و صدا از گرما و بیماری بمیرند و استاد بی ازار از اینکه در چنین سفری به چنان جایی با دوستانش همسفر نیست ناراحت بود و گریه می کرد . اینگونه خلقیات و روحیات در ایران، خوشبختانه کم نبود و کم نیست .
بگذریم . مرحوم بی آزار می گفت : در رشت (خود استاد هم گیلک بود) مردی در خیابان به صدای بلند به شاه دشنام های رکیک می داد .فحشها و دشنام هایی که نه فقط به شخص شاه بلکه به بستگان و افراد خانواده او هم مربوط می شد . پاسبان (یا آنگونه که در آن زمان گفته می شد: آجان یا آژان یا آجدان)، یقه اش را گرفت که "چه غلطی می کنی؟ ". جواب داد: "من به شاه سوئد فحش می دهم" . او را می کشید گفت: "بیا برویم مردکه ضد سلطنت، اینهایی که تو می گویی به شاه سوئد نمی چسبد"!! قضاوت نوع اول در مورد توهین و نفرین را می توان قضاوت عینی یا Objective نامید و نوع دوم ذهنی یا Subjective است .
در حقوق جزا باید قضاوتها از نوع اول باشد. اگر قضاوت نوع دوم در دادگاههای کیفری متداول شود بسیار خطرناک خواهد بود .
والله اعلم