انتشارات کشاورز
فروشگاه اینترنتی کتاب‌های حقوقی
0 کالا - 0 تومان
حذف تصویر عنوان تعداد قیمت (تومان)
موردی وجود ندارد
جمع: 0 تومان

دلنوشته بانو بهارک کشاورز ؛فرزند و از موسسین بنیاد حقوقی بهمن کشاورز به مناسبت سالروز درگذشت استاد

 دلنوشته بانو بهارک کشاورز ؛فرزند و از موسسین بنیاد حقوقی بهمن کشاورز به مناسبت سالروز درگذشت استاد

یک سال گذشت... تو در سفری. دو هفته پیش رفته بودی استرالیا و به رویای آلاله، دختر پزشکت سر زدی. تو را دیده بود که وارد همایشی بزرگ در دانشگاه تهران می شوی. با ورودت سکوت همه جا را فرا می گیرد. به آرامی پشت تریبون می نشینی، نگاهی جدی به همه که انگار میخکوب شده اند می اندازی و می گویی "الله عادل، الله حاکم". بعد سرت را می اندازی پایین و شروع به نوشتن می کنی. شاید این همان لحظه ای است که سر می زنی به قلمهای آنانی که غیرتمندانه برای دفاع از استقلال نهاد وکالت می نویسند و بیشترشان عکسی از تو در قاب روی میزشان یا در قلبشان هست. بعد می روی آمریکا. نوبتِ رویای الهام است. همه ما در سالنی مجلل نشسته ایم و آقای ملکزاده هم به ما می پیوندند. تو اما در نور، در فضای باز بیرون، از پشت شیشه ای بلند و روشن جمعمان را نگاه می کنی و وقتی الهام می بیندت و می گوید "عمو جان بیایید پیشمان"، به او می گویی که جایت خوب و راحت است. چند روز بعد به رویای وکیلی جوان سرمی زنی. وکیلی که تو را ندیده و عاشقانه دوستت دارد. آغازین پیام بامدادیم صدای لرزان و گریان اوست که تو را دیده و به او گفته ای چکار کند تا وکیلی شایسته باشد. هفته ای یک بار هم به خواب پریسا می روی، دخترت. سفارش خوراکی می دهی و هربار به من می گوید تو هوس چه کرده ای، به او می گویم باید یک آشپز بیاوریم که غذاهای مورد علاقه بابا را برایش درست کند. تو تنها کسی هستی که در شکمویی با من برابری می کنی، اگر هیچ شباهتی به تو نداشته باشم، این ژنت به شکل شگفت انگیزی در من قوی است. چند شب پیش هم رفتی پیش مامان و از او پرسیدی برنامه سالگرد ازدواجتان چیست. یک کمی برنامه ریزی سخت شده، چون "سورن" رستوران کهنسالِ محبوبت هم با رفتنت برای همیشه درهایش را به روی همه خاطراتی که قرار بود بی تو رقم بخورند بست. هفته ای یک بار هم خندان و شاد به خواب آقای علیزاده عزیز، پسر مهربانت در اتحادیه می روی، او که هنوز اشک چشمش در نبودنت بند نیامده و عاشقانه به یادت به یاری مستمندان می رود و سپیده، دختر دیگرت، به خواب من می آیی و با هم به خانه نورانیش می رویم، البته پیش از رفتن دوتایی سری به آجیل فروشی می زنیم. نمی شود خوراکی باشد و من و تو نباشیم.

به خواب من کم می آیی، از بدجنسی نیست، خیالت راحت است که هر لحظه من با تو هستم، شاید هم دیگر خسته شدی انقدر که در یاد من بودی، نه تنها در رویا، که در هر لحظه نفس کشیدنم و کاش میان اینهمه پند و یاد و شعر و غزل که چاشنی حرفهایت بود، یادم داده بودی که وقتی بی خبر راهی کهکشان می شوی، آن هم بی من، با خودم و با روزهای بی تو چه کنم. تو برای هر دشواری، راهی داشتی ولی انگار می دانستی که سفر کهکشان را تنهایی باید رفت، فقط یاد آنها که می مانند همراه مسافر است. یک سال است که در سفری. همیشه می گفتی اهل فضای مجازی، ولی می دانم، امروز که خانه ات کهکشان است، درکافه خورشید روی مبلی نرم روی گویِ آتشین خورشید نشسته ای یا در کافه مهتاب روی هلال ماه لم داده ای و یک پایت را آویزان کرده و آیپدت را در دست گرفتی و قهوه فرانسه ات با یک قاشق کافی میت کنار دستت خنک می شود، چایکوفسکی اپوس 20، باله دریاچه قو را رهبری می کند، جادوی اثرش در کهکشان پیچیده، تو در دنیای ما می چرخی، محکم به عکسهایت ضربه می زنی (همیشه فکر می کردی اگر محکم تر ضربه بزنی، زودتر عکس باز می شود و هرچه می گفتم بابا الان اسکرین را می شکنی هم فایده نداشت!) بعد لبخند زنان نوشته ها را می خوانی، خیلی ها را نمی شناسی و می روی ببینی که هستند که برایت چنین از دل نوشته اند. شاید بگویی "عجب اوضاعیه" (تکیه کلامت) "کاش کمی بیشتر پیششان مانده بودم." شاید امشب سری هم به آقای کهرم زاده یاور مهربانت در دفتر بزنی که یک سال است شبانه روز صفحه ات و یادت را عاشقانه با هنرش زنده نگه می دارد. از پوستر یادبودت حتما خوشت آمده. سپس یک سری هم به من می زنی، این نوشته را می خوانی. صدایت را می شنوم که می گویی "دخترجان، بسه دیگه، بلند شو جمع کن این بساط آه و ناله رو، مرگ که اینهمه گَف نداره". بوی حلوا که به مشامت می رسد، با حیرت منو نگاه می کنی که یعنی تویی که حلوا پختی؟! می روی سراغش و یک لقمه بزرگ با نون لواش. نوشته را می خوانم. دلم می خواهد باشی تا ادیت کنی. می دانم هرگز نمی گویی "چرا پرت و پلا نوشتی! از من که می نویسی باید وزین باشد و جدی"، می دانم که می خوانی و می خندی. دست پروده خودت هستم که به قول مامان "انقدرکه هیچی بهش نگفتی ...!" و بعدها با خنده می گفتی "بهارک به قول خودش اشتباه نمی کنه، تجربه می کنه!".

ادامه دارد . . .

 
پرداخت امن
میتوانید با استفاده از شبکه شتاب به صورت امن پرداخت نمایید.
تحویل واقعا سریع
ارسال سریع به تمام نقاط ایران
پشتیبانی شگفت انگیز
پشتیبانی ما شما را شگفت زده خواهد کرد.
بهترین کیفیت
بهترین و با کیفیت ترین محصولات

تماس با ما
شما میتوانید از طریق اطلاعات زیر با ما در تماس باشید.
021-88927059
021-88711092
info@keshavarz.com
تهران، خیابان کریمخان زند، خیابان عضدی جنوبی(آبان جنوبی) نبش بن بست کیوان، پلاک 2، واحد 2
لطفا کمی صبر کنید...
 

تمامی حقوق مادی و معنوی این وب سایت متعلق به "نشر کشاورز" است.